غم تنهایی
غم تنهایی
 
 
چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 12:33 ::  نويسنده : مینا





این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم می‌خورد که واقعیه:دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

 

این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.

 

وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌ارم!

 

راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.

 

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.

 

این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!

 

خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صداراه افتاد.

 

هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!

 

تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.

 

تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.

 

تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.

 

نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.

 

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.

 

دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.

 

وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل می‎دادیم سوار ماشین ما شده بود.



نظر یادتون نره .......



چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 11:49 ::  نويسنده : مینا

عکس های عاشقانه ی بوسه - لاو نودهشت 5- love98.ir

عکس های عاشقانه ی بوسه

عکس های عاشقانه ی بوسه - لاو نودهشت 9- love98.ir

 

 

 

عکس های عاشقانه ی بوسه - لاو نودهشت 4- love98.ir

عکس های عاشقانه ی بوسه

عکس های عاشقانه ی بوسه - لاو نودهشت 3- love98.ir

عکس های عاشقانه ی بوسه

عکس های عاشقانه ی بوسه - لاو نودهشت 2- love98.ir

عکس های عاشقانه ی بوسه

عکس های عاشقانه ی بوسه - لاو نودهشت - love98.ir

عکس های عاشقانه ی بوسه

عکس های عاشقانه ی بوسه - لاو نودهشت 6- love98.ir

عکس های عاشقانه ی بوسه

عکس های عاشقانه ی بوسه - لاو نودهشت 7- love98.ir

عکس های عاشقانه ی بوسه

عکس های عاشقانه ی بوسه - لاو نودهشت 8- love98.ir

عکس های عاشقانه ی بوسه

عکس های عاشقانه ی بوسه - لاو نودهشت 10- love98.ir



چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 11:35 ::  نويسنده : مینا
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم

چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

درباره وبلاگ


سلام من مینا هستم متولد 69 هستم یک دختر وبگرد تنها و عاشق وبلاگ نویسی هستم که از 24 ساعت نیمی از آن را مشغول وبلاگ نویسی هستم.دانشجوی کارشناسی ارشد صنایع می باشم و ساکن تهران پارس هستم.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق من و آدرس minasazesh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 62
بازدید ماه : 62
بازدید کل : 2419
تعداد مطالب : 43
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1